۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

اندر توصیف بلاد کفر !

سلام دوستان ،امروز آخر هفته بود و کاری نداشتم،  بدجور هم سرما خورده بودم و بنابراین تصمیم گرفتم یه مطلبی توی وبلاگ بذارم ولی با شکلی متفاوت... یعنی چی؟ یعنی اینکه روم به دیفال و گلاب به روتون یه شعری می خوام بذارم که در مورد شرایط اسفناک اینجا از خودم در کردم! اگه دیدید دیگه خبری ازم نشد بدونید بردنم گوانتانامو و بطری نوشابه  و ...(یا خدااااااا)
قبل از اینکه هزلیات خودم را مکتوب کنم از کلیه شاعران ، وبلاگ نویسان و آنهایی که دو کلاس سواد دارن معذرت خواهی میکنم.
اما یه چیزی که هیچ ربطی به اینجا نداره !! :(قدر پدر و مادرنتون رو بدونید!!! نمی دونم چرا این مساله یهو اومد توی فکرم.شاید چون از پدر مادرم دورم؟!! اگه زنده نیستند یه سر برید سر خاکشون ویه خیرات براشون بدید و اگه زنده هستند سعی کنید باهاشون مهربون باشید و همیشه خدمتگذارشون و اگه کدورتی دارید همین امروز برید دست بوسشون.شاید فردا دیر باشه.)
اما شعرم اندر توصیف بلاد کفر:
     در اینجا مردمانش در عذابند       فقیر و ظالم و شیطان زیادند
    همه دلهایشان پر باشد از غم        مروت را نگو،باشد بسی کم
  ز قانون مندی اش حرفی ندارم       نباشد این دیار همچون بلادم
     چو خواهم از درآمد هم بگویم          کمر ازصبح تاشب میکنی خم
            ولی در آخر هر سال میلاد        حسابش چون کنی هر دم زنی داد
   هوایش را نگو،بس ناتمیز است        دلیلش آب نپاشیدن به زیر است
 عرق خورها همه جمعند در بار        کنند بلوا،دمادم می زنند جار
 ز دزدی،قتل و غارت کم ندارند        چو در کشور،آخوندی ندارند
       گرانی را چو گویم من برایت        بگیری هر دو دستت بین پایت!
     بدنهاشان همه لخت است و عریان        خانم بازی به هر کوی است پنهان
  فساداست وفساداست وفساداست        چنین گفتن، ز تاکید زیاد است
   ندارد کمترین ارزش،حقایق         کنند اعدام هر دم،از خلایق
 به زندان افکنند ناراضیان را         تجاوز می کنند زندانیان را
 به جان احمدی،من راست گفتم         به واقع، من نفهمیدم چه گفتم
    چه می گویم در این شب،من خدایا        چه میگویم چو خوردم سخت سرما
     چه تب دارد سرم،حالم خراب است      چنین شعری که گفتم خنده دار است
   به پایان شرمسار دوستانم         دگر حرفی ندارم تا بمانم

توضیحات:
- لازم به ذکر است منظور از احمدی نام یکی از دوستان می باشد که بنده بسیار ارادت دارم بهش و هیچ فرد سیاسی یا اقتصادی نیست!
- این شعر در مورد آمریکای جنایتکار بود و یه موقع فکر دیگری نکنید.
-منظور از " بار" همان "میکده" می باشد./

۶ نظر:

هم ستادی گفت...

سلام دادا
انگار برم شاعر شدی!! مداحي بس نبود؟؟
دلم برد يه چيکه شدس :-*

Yaroo گفت...

سلام دادااااا
یه مداح خوب باید شاعرم باشه D:
انگار یادت رفته من از هر هنریم 100 تا انگشت میباره D:
دل منم برات شده اندازه یه تخم مورچه.

دوباره من... گفت...

سلام دادا
اگه امکان داره اشعار زيبا رو با صداي شاعر همراه کنيد.
اگه خواستی میشه آقا مسعودم تار بزنه، آقا مسعودا با تارش .....

Yaroo گفت...

سلام مجدد
امکانش فعلا نیست اتفاقا علیرضا افتخاری خیلی اصرار کرد که بذار بخونم اما قبول نکردم چون ارزش شعر می اومد پایین D:

سپیده گفت...

شعر جالبی بود.اگر باز هم شعری دارید حتما بگذارید.

ali jan گفت...

بابا شاعر و ایول .
اگه بازم شعر داری بذار آقا استفاده ببریم .