۱۳۸۹ بهمن ۱۵, جمعه

ماجرای من و خانم آرایشگر خارجکی

موهام شده بود مثل این بوته های خار که زیرش پر از مارمولک و جوونوره (از نظر بلندی، نه کثیفی) آخه دو - سه  ماهی میشد که کوتاه نکرده بودم. یه موقع فکر نکنید به خاطر این بود که نمی تونستم خوب صحبت کنم و یا اینکه یه آرایشگاه رفتن 20-30 دلار برام آب می خوردا ،نه ... چون هر جا رفتم آرایشگر زن بود و نکرده بودند یه پرده آویزون کنند ورودی آرایشگاه... منم گفتم اگه برم داخل، یه موقع شاکی میشن چرا نامحرم اومده تو آرایشگاه زنونه.آخه ایران که بودم یه بار رفتم در آرایشگاه زنونه دنبال مادرم که یه پیرمرده دیدمو گفت : جوون خجالت بکش مگه خواهر مادر نداری که وقتی گفتم چرا ،تو اینجاس. گفت : حیا کووون !! تازه خانم آرایشگر هم که اومد جلو در جوری برخورد کرد که به جای اسم مادرم یه اسم الکی گفتم  و برگشتم خونه از بس که ضایع شدم .
بگذریم...بعد از پرس و جو  فهمیدم اینجا دهاتمون نیست و اینها هم که هم ولاتیهامون نیستند و رفتم سراغ همون خانم آرایشگر و سرمو کوتاه کرد. خیلی هم خوش برخورد بود و کلی اختلاط کردیم. از قضا بنده خدا حامله بود و پا به ماه و این هم نشون میده که اینجا باید از گهواره تا گور working نمود !
این مساله گذشت تا اینکه حدود یک ماه بعدش دوباره رفتم همون آرایشگاه دیدم خانومه نیست و خواستم یعنی یه سراغی ازش بگیرم.بعد از اینکه پیش خودم مرور کردم که چی بگم شروع کردم به سخنرانی و ....
همینطور که داشتم حرف می زدم دیدیم خانمه چشماش داره درشت و درشت تر میشه . پیش خودم گفتم، نکنه چرت و پرت میگم؟!!
آقا من که نفهمیدم چی گفتم ولی وقتی خانمه ازم پرسید" wow پس شما دوست پسر همکارم هستی؟" دنیا دور سرم چرخید البته نه بخاطر اینکه بابای یه بچه آمریکایی شده بودم که مصداق بارز آش نخورده و دهن سوخته بود بلکه گفتم نکنه خانمه شاکی بشه و فکر کنه می خواستم توهینی کنم و اونوقت سرو کارم با پلیس باشه و ... ای خاک بر سرم.
چشمتون روز بد نبینه هر جوری بود بهش فهموندم که من منظورم این نبود و می خواستم حالی ازش بپرسم و اونم خیلی با مهربونی برخورد کرد و گفت اشکالی نداره و تازه ازم معذرت خواهی کرد که نمی دونم این عذر خواهی برا چی بود. برا اینکه من حرف چپکی بهش زدم ، یا اینکه می خواست یه بچه بذاره رو دستم یا اینکه اسلام برای لحظاتی به خطر افتاد!
وقتی فکرشو میکردم که اگه تو ایران یه بنده خدای بیگانه به یه زن ایرانی اینارو می گفت چه اتفاقی می افتاد، مو به تنم سیخ میشه در صورتیکه این خانمه اینقدر خوب برخورد کرد .خوب لابد چون اینا بی غیرتند یا اینکه شوهراشون و داداشاشون همش سر کارن و یا اینکه وسایلی همچون زنجیر و پنجه بوکس و قمه و ... ندارن و یا شایدم می خواسته مشتری نپرونه!
دقیقا یاد روزی افتادم که یه پسری  تو مغازم از کنار یه زن 40-50 ساله زشت بد قواره بد بو رد شد که خودم دیدم هیچ اتفاقی نیفتاد اما خانمه یه بساطی به پا کرد که چرا خودتو بهم مالیدی.تازه وقتی پسره دید قسم خدا و پیغمبر فایده نداره شروع کرد به معذرت خواهی که ما ردش کردیم و پدر سوخته باعث شد مشتری ما هم بپره. چند روز بعدش هم  پدرم که از جریان خبر نداشت گفت کاری کن که زیاد این زنه رفت و آمد به مغازه نداشته باشه چون خوب زنی نیست و کارش مشکل داره و البته من هنوز برام سئواله که بابام از کجا می دونست...

۳ نظر:

ناشناس گفت...

hala khoshtip shodid ya na? :D

Yaroo گفت...

balee,bad joor,hooloo

Ali Reza گفت...

حالا باباتون از کجا می دونست؟ فهمیدید یا نه؟